امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

قشنگترین احساس یعنی ........ مادر بودن

یه دنیا ممنونتم حاج خانوم

1392/3/12 11:33
نویسنده : مامانی
375 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام امیرعلی جونم امشب میخام برات از روزایی تعریف کنم که مریض بودی و خیلی اذیت شدی شما 9 روز بعد از اینکه واکسن یه سالگیت رو زدی تب کردی و من هم منتظر بودم تا تبت قطع شه ولی 4 روز طول کشید و منم بردمت دکتر ولی آقای دکتر گفت که جای نگرانی نیست و ممکنه به خاطر واکسن باشه و اگه تبت طولانی تر شد برات آزمایش نوشت ولی اون شب تبت قطع شد و منم خیالم راحت شد ولی صبحش دیدم سرفه میکنی و خلط داری بازم کمی نگران شدم و چون دکترت نبود مجبوری بردمت پیش یه دکتر دیگه واون گفت سرماخوردی و یه سری دارو داد تا بهت بدم ولی شما روز بعدش علائمت شدید تر شد و دوباره تب کردی خیلی بی اشتها شده بودی و اصلا حال نداشتی تا اینکه شبونه با بابایی بردیمت بیمارستان تهران و بیمارستان هم حرف دکترت رو زد و دوباره برگشتیم ولی تبت همچنان ادامه داشت و روز به روز حالت بدتر میشد واصلا لب به هیچ چی نمیزدی و دیگه شیر منم نمیخوردی خیلی لاغر و ضعیف شدی منم داشتم دیونه میشدم دیگه نمیدونستم چیکار کنم جواب آزمایشت هم چیزی خاصی رو نشون نمیداد عزیزم خیلی غصه میخوردم تا اینکه نذر مسجد چهارده معصوم محله رو کردم و رفتم و تو صندوقش پول انداختم و ازشون خاستم تا برا سلامتی تو صلوات بفرستن درست همون روز بود که ما هم خونه مامان برگ بودیم که بابا اومد و تعریف کرد که بچه یکی از همکاراش هم مثل تو بوده و بردنش پیش یه پیر زنه و نگاه کرده و دیده یه چیزی توی گلوی بچه گیر کرده و درش آورده و بچه خوب شده بابات گفت که ماهم تورو ببریم پیش اون البته مادر بزرگ منم تو این کار خبره س ولی از شانس بد ما رفته شهرستان و نیستش بلند شدیم رفتیم

 عزیزم حاج خانومه یه فوت کرد تو دماغت و هر چی توی گلوت گیر کرده بود ریخت بیرون منو بگو هاج و واج مونده بودم و نمیدونستم چی بگم سریع پیر زنه رو بوسیدم و هم زبون خودمون هم بود با زبون ترکی ازش تشکر کردم بابایی هم یه کم بهش پول داد واقعا عجیب بود کاری که دکترا ی متخصص توی 20 رور نتونستن انجام بدن یه پیر زن  خیلی دوست داشتنی و با تجربه در  عرض  3 ثانیه انجام داد و مشکلمون رو حل کرد  اگه بدونی چند دقیقه بعدش چی شدی همون ادم قبل بودی جیگرم دلم برا شیطونیات یه ذره شده بود اصلا طاقت نداشتم بی حال ببینمت سریع تبت قطع شد و علائمت از بین رفت فکر کنم معجزه شد جوری که وقتی برگشتیم خونه مامان بزرگ تعجب کرده بود و میگفت رنگ و روت کلی برگشته و معلومه حالت خوبه خوبه

 خلاصه یه دنیا ممنون حاج خانوم گل     niniweblog.com

 

 خدارو شکر پسرم که خوب شدی این روزا خیلی برای من و بابایی و حتی خانواده هامون سخت بود دلم میخاد خودم هزار بار مریض شم ولی تو چیزیت نشه چون تحمل ندارم بینم تو داری عذاب میکشی

 

حالا باید بگم که شما چیکارا میکنی کلی زبون باز کردی و حرف میزنی به چیزای خطر ناکی مثل چای یا برق یا چیزای داغ میگی جیزه وقتی میگم خدا یا الله یا الله اکبر یا وقتی صدای قرآن میشنوی دستات رو بالا میبری امروز هم تو اخبار تلوزیون فلسطینیا شعار الله اکبر میدادن تو هم هی دستاتو میبردی بالا ههههههههههههههه

 

وقتی میگم امیرعلی دست بده دستت رو میاری جلو تا باهام دست بدی وقتی یکی باهات خداحافظی میکنه یا از پیشمون میره زودی بای بای میکنی بعضی وقتا هم با دوتا دستت بای بای میکنی

 

اینم بگم که شما استعداد خوبی توی زبون ترکی داری و هر چی ترکی میگم تکرار میکنی مثلا مامان بزرگ میگفت الله چوخ شکور تو هم میگفتی یا چیزای دیگه رو

 

زبون فارسی رو هم دست رو خوب میگی توپ رو میدونی چیه

 

هر کاری میکنیم تو هم اونو انجام میدی مثلا کنترل رو میگیری تا تلوزیون رو روشن کنی یا وقتی گوش پاک کن میبینی میکنی تو دماغت چون من همیشه دماغت رو با اون تمیز میکنم یا در قابلمه رو میزاری و خیلی کارای دیگه ولی تنبل خان هنوز موفق نشدی تا راه بری فقط در حد یه قدم میری بقیه شو میترسی زود باش راه برو منتظرم فکر کنم زبونت به پات غلبه کرده

 

تو این گیر و ویر مریضیت هم یه دندون دیگه در آوردی که سر جمع 8 تا دندون داری

امیر علی آنان سنی فقط الله ها تاپیشیریب  الله اوزی سن نن حیفظ ائله سین بالا فرشته  الله بیلیر کی نه قدر ایستیرم سنی حایاتیم

 

                                    niniweblog.com

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان راضیه
21 خرداد 92 20:26
وای عزیزم خدا رو شکر که خوب شدی خاله
دست اون حاج خانوم واقعا درد نکنه عجب کاری کرده
صد سال دیگه ام می بردیش دکتر عقلشون به این کار قد نمی داد
خدا رو شکر که به خیر گذشته براش صدقه بده مامانی هر روز
خیلی بده بچه ها مریض میشن انگار آدم روزی هزار بار می میره
مراقب خودتون باشید
ایشالا زودی هم راه می افته مشغول شیطونی میشه
چه باحاله که امیر علی دو زبانه میشه


مرسی خاله جون ایشاله که هیچ وقت هیچ بچه ای مریض نشه
کیان نانازو بوس بوسش کن

مامام حسام
16 تیر 92 9:05
سلام فرزانه جونم خوبی ؟ماشاله امیر علی چقدر بزرگ شده خدابرات حفظش کنه ایشاله دامادیش رو ببینی عزیزم بوس برا هر دوتون


مرسی رعنا جونم خدا پسر گل تورو هم برات نگه داره عزیزم ممنون که سر زدی بازم از این کارا بکن بووس واسه خودت و حسام جوجولو