امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

قشنگترین احساس یعنی ........ مادر بودن

شیطونتر از همیشه ....

1392/6/2 0:47
نویسنده : مامانی
227 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام شیطونک چند روزی میشه که شما وارد شانزده ماهگیت شدی ماشاله دیگه مرد شدی پسر ....  امروز جمعه بود و مثل همه جمعه های دیگه بابایی تعطیل بود صبح که از خواب بیدار شدی شروع کردی به غر غر کردن و شیطنت و همش گیر دادن به بابایی نمیدونم چت شده بود صبح بعد از صبحونه تصمیم گرفتیم بریم بیرون و خرید کنیم و بگردیم و تا وارد ماشین شدیم تو همش غر میزدی و گیر میدادی به وسیله هایی که داخل ماشین بود و به همه چی کار داشتی و فوزولی میکردی و یه سری چیزارو هم از داخل ماشین به بیرون پرت میکردی و بابایی مجبور بود نگر داره و و بره و دسته گل جنابالی رو ورداره بیاره  خیلی اعصابمون خورد میشد منم تو اون هوای گرم شیشه ماشینو دادم بالا تا شما نتونی چیزی پرت کنی بیرون و لی اعصابت خورد شد و همش گریه کرد ی تا اینکه یه ذره بهت شیر دادم و گرفتی خوابیدی همیشه وقتی میبریمت بیرون و تو ماشین خوابت میبره  تا پیاده میشیم تو هم بیدار میشی ولی این سری هر کاری میکردیم بیدار نمیشدی و همش بیهوش افتاده بودی بغل بابایی  بعدش بیدار شدی و رفتیم تا بگردیم ولی شما خیلی شلوغ میکرد ی گیر داده بودی به سویچ ماشین و همش میخاستی کنار ماشین بمونی و با دزد گیر بازی کنی اصلن امون نمیدادی و تا میگفتم بیا این ور گریه میکردی خلاصه برگشتیم خونه و شما یه کم ناهار خوردی و خوابیدی و بعدش که بیدار شدی دوباره شروع کردی به غر زدن و اینکه بریم بیرون ما هم اماده شدیم و دوباره  روز از نو روز ی از نو ...........  شروع کردی به گیر دادن و گریه کردن و بهونه گرفتن و اینکه میخای بری بغل بابا تا اینکه بابایی پیاده شد و تورو بغل کرد و ماشینو داد دست من بعدش تا دیدی من دارم رانندگی میکنم از ته دل گریه کردی و ملتمسانه نگام میکردی و میخاستی بیای بغل من خلاصه مارو گیج و ویج کرده بودی و من و بابایی نمیدونستیم چیکار کنیم تا اینکه کنار پارکی واستادیم و تو رفتی و کلی بازی کردی

niniweblog.com

وبرای اولین بار سوار الاکلنگ شدی خیلی کیف کردی

niniweblog.com

عصرونه تم اونجا دادم خوردی و با یه دخمل هم قد و بالای خودت دوست شده بودی و باهاش بازی کردی  

niniweblog.com

                                             

 بعدش که دوباره رفتیم تو ماشین دوباره گیر دادنات شروع شد بابایی که قاط زده بود اساسی خخخخخخخخخخخ تا شب همین طور ی بودی ..................

خلاصه من و بابایی امروز از دستت کلی شاکی بودیم قربونت برم  الان تو خواب نازی فدای خوابیدنت بشم                     

                                                                      niniweblog.com

 

 

 

فدات بشه مامان اذیت کردنات هم یه عالمی داره  راستی تا حالا هم 15 تا دندون دآوردی سر این این دندونا خیلی اذیت میشی قربونت برم من

امیرعلی گوزل بالام جیران بالام  ترلان بالام شیطان بالام  خخخخخخخ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان راضیه
2 شهریور 92 0:48
به به شانزده ماهگیت مبارک عزیزم
نمی دونم این بچه ها چرا اینجوری می کنند مامانی
بعضی روزا هرکاری می کنی یه گیر دیگه میدن
البته بیشتر وقتا یه مشکلی دارن که از توضیح دادن و فهموندنش به ماها عاجزن واسه همین نمی دونن چیکار کنن
گناه دارن طفلکی ها
خدا رو شکر که آخرش به خوبی تموم شده
ببوسش شیطونک کوچولورو

آره راضیه جون خودممم گاهی فکر میکنم شاید یه چیزیش هست که نمیتونه بگه کلافه میشه ولی چه کنیم که خلقتشون همینه دیگه خخخخخخخ
مرسی خاله جون شما هم کیان کوچولوی نانازی رو بوس بوسش کن

آیدین و مامانیش
24 شهریور 92 7:09
الهی قربون پسمل خوشگلمون برم مننننننننننننننننننننن می بینم که حسابی شلوغ شدی خاله ان شاالله همیشه سلامت باشی جیگرکم مامنیش کو عسک پسر طلا؟
نیهال
8 آبان 92 19:57
فرزانه جون فدای امیر علی جووون ماشاللله گل پسره چه قدر هم ناز و دوست داشتنیه خدا حفظش کنه ایشالا دامادیش