امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

قشنگترین احساس یعنی ........ مادر بودن

سال نو مبارک

1392/1/20 1:25
نویسنده : مامانی
191 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صد تا سلام عید شما مبارک هزار سال به این سالها اول از همه باید بگم که ببخشین کوچولوی مامان از اینکه انقدر دیر اومدم .............

سال 91 هم تموم شد و سال 1392 آغاز شد سال 91 برای من و بابایی شیرین ترین سال زندگیمون بود برای اینکه بهترین اتفاق زندگیمون توی این سال به وقوع پیوست یعنی خدای مهربون یه ناز ناز خوشگل بهمون هدیه داد که زندگیمونو از این رو به اون رو کرده عزیزم شیرین ترین اتفاق زندگیم تو بودی تاریخ تولدت یعنی 25 ،2، 1391به یاد ماندنی ترین تاریخ زندگیمه و خداروشکر میکنم منو لایق این دونست و یه فرشته نازی مثل شمارو بهم هدیه داد

 خوب حالا بریم سال 1392...........میخام بگم که منو تو و بابایی دقیقا روز چهار شنبه سوری سرماخوردیم و حال نداشتیم ولی من بیشتر نگران تو بودم هر چند سرماخوردگیت جزیی بود ولی از اونجایی که دکترت نبود یه کم اذیت شدیم و بردیمت پیش یکی دیگه که اصلا به دلم نچسبید لحظه تحویل سال شما داشتی گریه میکردی هههههههههه بعدش هم یه ساعتی خوابیدی و بعدش رفتیم دیدو بازدید ولی تو حال نداشتی و همش گریه کردی منم نخاستم اذیتت کنم و برگشتیم و دیدو بازدید رو به بعد موکول کردیم فرداش از قبل برنامه مسافرت شمال رو داشتیم که من بعد از مریضی شما دو دل شده بودم ولی به خاطر اینکه دل بابایی نشکنه چیزی نگفتم و رفتیم سفر شما هم تحت تاثیر هوای اونجا قرار گرفته بودی همش میخابیدی یه کم هم بیحال بودی سفرمون بد نبود ولی اگه مریض نمیشدیم خیلی میتونست بهتر باشه چون یه کم هوا سرد بود من همش استرس سرما رو داشتم و میترسیدم تو حالت بدتر شه اشکال نداره ایشاله دفه های بعدی بیشتر خوش میگذره بعد اینکه برگشتیم هم دید و بازدید های بعدی رو انجام دادیم خلاصه تا سیزده بدر خدارو شکر شما حالت خوب شد سیزده بدر هم که رفتیم کوه عظیمیه و شما خیلی بهت خوش گذشت

عزیز دلم این چند روز عید که بابایی تعطیل بود شما خیلی خیلی .... بهش وابسته تر شدی منم همین طور شدم وقتی نیست خیلی دلم میگیره و میخام همش پیشمون باشه ولی زندگی اینه که باید بره سر کار عزیزم ولی وقتی برمیگرده کلی شور و نشاط و خنده رو با خودش به خونه مون میاره سه تایی باهم بازی میکنیم و میریم بیرون و میگردیم عزیزم شما خیلی خوش خنده و خوش ذوقی که حد نداره انقدر بازی رو دوست داری و انقدر پرانرژی هستی که گاهی خسته میشم و کم میارم اصلا یه جا بند نمیشی و همش ورجه وورجه میکنی قربونت برم خیلی دلت میخاد راه بری ولی فقط میتونی با کمک مبل یا میز یا یه سری چیزا دستت رو بگیری و چند قدمی برداری قربون قدمات بشم مامان جون خیلی بزرگ قدم برمیداری منم خیلی تمرین میکنم باهات تا زودتر بتونی راه بیافتی امیرعلی جان شما الان 7 عدد دندون داری وقتی میخندی دندونات معلومه قربونت برم

واااااااااااااای از غذا خوردنت مگه یه جا میشینی همش با بازی کردن غذا میخوری نمیدونم

 

دیغان دیغان یعنی چی همش ورد زبونته خیلی بامزه میگی وقتی میگی همه میخندن بعضی وقتا هم که گمت میکنم از زیر میز غذاخوری یا میز کامپیوتر پیدات میکنم هههههههه الهی فدات شه مامان این روزا هم که هوای بهار بهت ساخته و هش خوابت میگیره جیگر خیلی خوردنی هستی اگه بدونی چقدر دوست دارمممممممممممممم میمیرم برات

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)