امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

قشنگترین احساس یعنی ........ مادر بودن

از شیر گرفتن پسرگلم

سلام عزیز دل مامانی قربوتت برم الهی میخام ار شیر گرفتنت رو واست تعریف کنم  شما آخرین باری که شیر مامانی رو خوردی 19 فروردین بود قربون بغضت برم منو ببخش عزیزم علت اینکه یه کم زودتر از شیر گرفتمت اینه که الان هوا خنکه ولی هوا داره یواش یواش گرم میشه و ممکنه خدایی نکرده شما مرض شی علتش اینه که بدنت به مایعات بیشتری نیاز پیدا میکنه و و این موضوع توی هوا ی گرم  ممکنه باعث اسهال و استفراغ بشه به خاطر اون یه ماه زودتراز شیر گرفتمت  عزیز دلم تو خیلی وابسته ای و برات خیلی  سخته  میخام بگم گلم واسه منم خیلی  خیلی سخته اینارو دارم با اشک چشام برات مینویسم وقتی تو دنیا اومدی اولین رابطه مون بعد از اینکه تو رو بوسید...
22 فروردين 1393

سال نو مبارک

سلام سلام پسر خودم دومین سال نوت مبارک باشه صد سال به این سالها گلم قربونت برم الهی امسال که برات لباسای نو خریدیم منو یاد بچه گی یای خودم انداختی خیلی خوشحال بودی و همش میگفتی  : لباس نو   وقتی هم تنت میکنم کلی ذوق میکنی و خوشحال میشی قربون خودت و لباسای نوت بره مامان  عزیز دلم امسال چند روزی رفتیم شمال ویلای بابابزرگ روز اول که رسیدیدم تو یه کم غریبی میکردی وهمش میگفتی بریم بیرون ولی هوا یه مقدار سرد بود و نشد ولی از فرداش هوا خوب شد کلی گشتیم و بهمون کلی خشو گذشت تو هم با مرغ و خروساو اردکای همسایه رفیق شده بودی و صبح که از خواب بلند میشدی یادی از اونا میکردی ولی تو غذا خوردن خیلی اذیت میکردی و خیلی خیلی کم غذا میخورد...
15 فروردين 1393

امیرعلی شیرین زبون

    سلام سلام به پسر ناز مامانی  خیلی خیلی شرمنده ام که خیلی دیر به وبلاگت اومدم به خاطر این بود که کامپیوتر نداشتم و بابایی جون زحمت کشیدن و برامون لب تاب گرفتن دستشون درد نکنه واقعا.... خوب حالا بریم سر اصل مطلب تو این مدت پسمل من خیلی خیلی بزرگ شده و برا خودش ماشاله آقایی شده دیگه یعنی 25 این ماه وارد 22 ماهگی  شدی عزیز دلم اول بزار از حرف زدنت برات بگم گلم هزار ماشاله جمله بندیات خیلی عالیه و جمله های سه حرفی رو میتونی بگی مثلا میگی لباس بابا کو   یا  میخای شیر بخوری میگی اینو دوست دارم  یا این یکی     همه چی رو مثل خودش میگی خیلی کم پیش میاد که یه چیزی رو اشتباه تلف...
27 بهمن 1392

حیدر بابا ...

حیـدر بــابا دنیـــا یالان دنیـــا دی  سلیمانان ،نوحدان قالان دنیادی  اوغول دوغان درده سالان دنیا دی                                       هر کیمسیه هر نه وئریب آلیبدی                                       افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی   ...
8 آذر 1392

دومین محرم امیرعلی ******* واکسن هجده ماهگی

  السلام علی الحسین(ع) وعلی علی بن الحسین(ع) وعلی اولادالحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع) سلام پسر گلم بازم اومدم تا برات از روزای قشنگ بچه گیت بنویسم هر چی بگم سیر نمیشم از بس شیطون و بلا شدی خوشگلم امسال دومین ماه محرمی بود که تو پیشمونی و باهامون میرفتی هیئت پارسال این موقع خیلی کوچولو بودی ولی امسال حسابی واسه خودت عزاداری کردی و تو هیئت سینه زدی بابایی میگفت همه تعجب میکردن میدیدن تو انقدر قشنگ سینه زنی بلدی قربونت برم خیلی ذوق میکنی وقتی سینه میزنی ایشاله همیشه حسینی باشی و امام حسین تو همه مراحل زندگیت کمکت کنه عزیزم اینم عکست تو همایش شیرخوارگان حسینی که داشتی شکلاتی که بهت داده بودن رو نوش جان میکردی  ...
3 آذر 1392

زندگی من

  زندگی م ن یعنی دستای کوچولویی  که گاهی دور گردنم حلقه میزنن زندگی من یعنی لبای کوچولویی که گاهی رو گونه هام بوسه میزنن زندگی من یعنی پاهای کوچولویی که با دویدنشون بهم شور و نشاط میدن زندگی من یعنی قلب کوچولویی که سرشار از پاکی و معصو میته زندگی من یعنی چشمای قشنگی که عاشقانه نگام میکنن و پر از امیدن زندگی من یعنی آوای قشنگ مامان گفتن تو   زندگی من یعنی تو ....  &nb...
4 آبان 1392

پایان شانزده ماهگی ******** سفرمون به تبریز

  سلام پسرم اومدم از سفرمون برات تعریف کنم هفته پیش رفته بودیم به دیار مامانی یعنی شهر زیبای تبریز اول از همه بگم که بیشتر از همه به شما خو ش گذشت تا رفتیم خونه خاله یعنی خاله من اصلن غریبی نکردی و خیلی راحت بودی و اینکه یه دوست خوب پیدا کرده بودی با پسر خاله من دوست شده بودی و مدام اسمشو صدا میکردی قشنگ میگفتی علی علی علی همش اسمش رو زبونت بود و کلی باهاش رفیق شده بودی و بازی میکردی با شوهر خاله هم حسابی دوست شده بودی و اونم عمو صداش میکردی باورم نمیشد که عرض یه ساعت با یکی اینهمه صمیمی بشی آفرین به تو گل پسرم ........... باید از اونا هم کلی تشکر کنم که میزبان خیلی خیلی خوبی بودن و هم خوب از ما پذیرایی کردن و باهم رفتیم کلی گشتیم و ...
26 شهريور 1392