امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

قشنگترین احساس یعنی ........ مادر بودن

وای که چقدر بلا شدی

  امیرعلی جونم الان که دارم مینویسم تو داری با روروئکت دور اتاق میچرخی و داری آواز میخونی هر کاری کردم خوابت نبرد چند روزی میشه که شما وارد نه ماهگیت شدی باورم نمیشه که انقدر زود بزرگ شدی و هر روز داری شلوغ و شلوغتر میشی از صبح تا شب دلت میخاد بازیگوشی کنی وفقط دلت میخاد بنده همه وقتمو با شما بگذرونم ومنم برا کارای خونه وقت کم میارم از صدای جاروبرقی هم خیلی میترسی و من اصلا جرات نمیکنم خونه رو جارو بکشم طوری که گاهی خونه مون انقدر نامرتبه که سگ میزنه گربه میرقصه فقط شبا که بابایی میاد تورو بغل میکنه و من نظافت میکنم تو هم با تعجب به جاروبرقی نگا میکنی انگار که یه چیز خارقالعاده دیدی   جونم برات بگه که آقای امیرعلی خان شما ای...
28 دی 1391

رویش اولین مروارید پسرم

سلام پسرم قند عسلم دوساعت پیش که داشتم بهت غذا میدادم احساس کردم دندونت یه کوچولو زده بیرون دستمو شستم و اومدم دست زدم دیدم بــــــــــــــله دندون پایین سمت چپ آقا پسرمون در اومده اگه بدونی چقدر هیجان زده شدم با خوشحالی به بابایی گفتم بعدش هر چی تلاش کردیم تا شما دهن مبارکتو باز کنی تا بابایی هم دندون نازت رو ببینه نشد که نشد همش میخاستم بخندونمت وتو میخندیدی تا به بابا میگفتم نگاش کن تو حساس میشدی و دهنت رو کیپ میکردی و هر کاری میکردم دیگه بازش نمیکردی بعدش بابا پیشنهاد داد که اذیتت نکنیم و دیدن دندونت رو به بعد موکول کردیم که البته بعد از نیم ساعت که بیخیال شده بودیم تو قشنگ دهنت رو وا کردی و بابا هم تونست ببینه عزیز دلم دیشب اصلا راحت ...
17 دی 1391

امیرعلی تغییر میکند

پسرم چند وقتی میشه که یه سر ی کارات با قبل یه کم تغییر کرده که میخام اونارو برات تعریف کنم اول از غذا خوردنت بگم شما خیلی خیلی خوش غذا هستی و تقریبا همه چی میخوری ولی نمیدونم چرا این چند وقته  اصلا لب به فرنی نمیزنی تا میخام فرنی بزارم دهنت زودی دهنت رو کیپ میکنی و اصلا بازش نمیکنی منم تا میبینم اینطوری میکنی تلوزیون روشن میکنم از اونجایی که شما تبلیغات خیلی دوس داری حواست پرت میشه و همه فرنی رو میریزم تو حلقت البته اینو بگم که عاشق آبگوشتی مخصوصا وقتی زرده تخم مرغ و نون سنگک توش داشته باشه قربون گل پسرم برم که اون غذای بی نمک و بیمزه رو با اشتها میخوری   و اینکه معنی واژه آب رو میدونی تا میگم آب به فنجونت نگا میکنی باهوش...
11 دی 1391

ناز گلم خوش خواب شدی .......

  قربونت برم چند شبی هست که زود میخوابی و دیر هم بیدار میشی آخه تو خیلی دیر میخابیدی و تند تند هم بیدار میشدی ولی با اینکه انقدر بد خواب بودی من و بابایی همه ش رو تحمل میکردیم چون شما با یه خنده ی کوچولوی نصف شبت همه رو جبران میکردی  فدات شم الهی دیشب که ماشاله 5 ساعت پشت سر هم خوابیدی امشب هم که ساعت ده خوابت برد قربونت برم وقتی میخابی چقدر معصومی دلم میخاد همش نگات کنم دیروز ظهرتو خواب فرشته ها همش قلقلکت میدادن و بلند بلند میخندیدی ایشاله که همیشه خوابای خوب خوب ببینی عسلم       قربونت برم وقتی بلند بلند میخندی و قهقهه میزنی دلم میخاد بخورمت عشق مامان   البته اینم بگم که شما خیلی قلقلکی ه...
5 دی 1391

اولین یلدات مبارک

عزیزم امشب شب یلداس طولانی ترین شب ساله که یکی از عید های باستانی ما ایرانیاس ،ما ایرانیا  امشب رو جشن میگیریم همگی دور هم جمع میشیم و میوه و شیرینی و آجیل و مخصوصا هندونه میخوریم قربونت برم امسال با اومدن تو یه نفر هم به جمعمون اضافه شده نمیدونی چقدر خوشحالم که امشب همراه تو میریم خونه مامان بزرگ اینا امیدوارم صدو بیست بار از این یلداها ببینی قند عسلم
30 آذر 1391

چقدر قشنگ دست میزنی گلم

چند روزیه یه حرکت جدید انجام میدی گاهی خود به خود یا بعضی وقتا که من برات شعر میخونم یا تو تلوزیون آهنگ شاد میشنوی شروع میکنی به دست زدن دستای ناز و خوشگلت رو به هم میچسبونی و دست میزنی تازه صدا هم میده با این کارت من و بابایی کلی ذوق میکنیم و با تو دست میزنیم و شعر میخونیم و میخندیم خلاصه خیلی خوش میگذره . البته هیچکی جز مامان بزرگ این حرکتت رو ندیده اونم با دیدن دست زدنت از خوشحالی نزدیک بود اشکش در بیاد قربون این شیرین کاریات برم مامانی . این روزا خیلی خیلی شیطون بلا شدی یه بار با روروعکت رفتی و یه برگ از گل طبیعی که گذاشتم کنار تلوزیون رو کندی و داشتی میخوردیش منم زودی از دستت گرفتم و حسابی خندیدم این اولین خرابکاریت بود از او...
28 آذر 1391

خیلی دیر شد ولی بالاخره درست کردم

امیر علی جان پسرعزیزم خیلی وقت بود که قصد داشتم یه وبلاگ برات درست کنم ولی همش امروز و فردا میکردم ولی بالاخره درست کردم امیدوارم بتونم خاطرات خوبی برات بنویسم تا وقتی ایشاله بزرگ شدی با خوندنشون شاد بشی و لذت ببری عزیزم . عزیز دلم در حال حاضر شما هفت ماهت رو به یاری خدا تموم کردی و فردا وارد ماه هشتم زندگیت میشی تو این هفت ماه تونستی احساس قشنگ مادر بودن رو به من هدیه بدی عزیزم طوری که لحظه لحظه زندگیم رو به قشنگ ترین لحظه های دنیا تبدیل کردی . یادم میاد زمانی رو که تنها آرزوم از خدا داشتن تو بود و وقتی خدای مهربون تورو تو وجودم قرار داد معنی واقعی عشق رو بهم نشون داد وقتی دنیا اومدی و در آغوشم گرمی تنت رو حس کردم معنی واقعی معجزه...
25 آذر 1391